عزیز تر از جانم.
دستانت را به من بده.
بگذار سرم را روی شانه هایت بگذارم.
بگذار اشک هایم را،
آن بغض تلخ درونم را،
با تو شریک شوم؛
دلــم تورا می خواهد
با تمام خوبی هایت.
صدایم مدت هاست که دیگر از خودش چیزی ندارد
هیچکس مرا نمی شنود.
نمی بیند.
فقط تویی.
انگشت کوچکت را به من بده.
بگو قول میدهی که تنهایم نمی گذاری
بگو که آنکه می گویند "عشق گذرا است" دروغی بیش نیست.
مرا در آغوشت غرق کن
بگذار سرشار از عطر تنت شوم
بشوم خاطره هایت.
بشوم عشق ابدی ات.
تنهایم نگذار.
حتی اگر روزی سرنوشت مارا به درون خودش کشاند،
تو دست من را رها نکن.
بــیــدار جــــیم.کـــافـــ(Awake J.K)
روزی دستانت را رها کردم.
می خواستم تنهایی این جهان را فتح کنم
می خواستم یک من جدید بسازم
اما این هارا بدون تو می خواستم
دویدم
در جاده ای که با تو از آن عبور کرده بودم
این بار تنها بودم اما می توانستم احساس آزادی کنم
هرقدر جلوتر می رفتم بیشتر احساس ظعف می کردم
پاهایم بیشتر سست می شد.
تمام وجودم سرد و بی حس می شد.
باران می بارید و بی رحمانه من را در خودش غرق می کرد.
ولی.تو آنجا نبودی که مرا در آغوشت گرم کنی.
صدای قدم هایم را دنیا می شنید
آرام آرام و تلو تلو خوران جلو می رفتم
آخر این جاده دقیقا کجا بود؟
بر زمین خوردم.
روی زمین می خزیدم و هیچکس من را نمی دید.
یادت بیاور روزی که باهم از این مسیر عبور کردیم
اینجا پر از پـروانه بود
اما حالا نیست.
تاریک و سیاه است.
بدون تو همه چیز همین رنگ را می دهد
من خسته شدم.
نیازت دارم.
بیشتر از هر وقتی دلم برایت تنگ است.
دست هایت را می خواهم
شانه های گرمت.
برمیگردم.
می خواهم برگردم و امیدوارم تو دوباره آنجا باشی.
بــیــدار جــیم.کـــافـــ(Awake J.K)
میدونی.
گاهی وقتا دوست دارم با تموم وجودم داد بزنم که
"دنیا ازت متنفرم!"
ولی یه چیزی رو یادم میاد.
دنیا اصلا وجود خارجی نداره!
منم که اونو توی ذهنم ساختم.
در اصل از خودم متنفرم
حالا جرئت نمی کنم اینو به خودم بگم.
من هنوز گاهی اوقات جلوی آیینه خودمو میبینم و لبخند می زنم
برای چیزایی که درونم روزی دوستشون داشتم
هرچقدر هم بخوام فرار کنم بازم خودم میمونم
اگر بخوام تغییر کنم.
بازهم همونم.
چشمامو میبندم
یه لحظه تصور میکنم همه چیز اونطوریه که دوست دارم
لبخند می زنم
بعد می فهمم که همش خیاله!
دوباره چشمامو باز میکنم.
من هنوز همونجام
همون جهنم دره ای که خودم ساختمش
توی این لحظه.
دارم زندگی میکنم و ساعت همینطور جلو می ره
هیچکس نمی تونه ثابت کنه که من یک دقیقه پیش به چی فکر میکردم
اما خودم میدونم و ازش می ترسم
از روزی که هیچ دلیل احمقانه ای برای ادامه زندگیم نداشته باشم.
بــیدار جـــیم.کـــافــــ(Awake J.K)
درباره این سایت